هدف ما از گردآوری و انجام این تحقیق شناخت مدیران عملیاتی و تحلیل عملکرد و وظایف آنها، سپس تعمیم دادن آن به یک سازمان فرضی میباشد که در زمینهی تولید نرم افزارهای رایانه فعالیت میکند. برای درک بهتر مطالب ابتدا در مقدمه نگاهی گذرا خواهیم داشت به سازمان، مدیران و نقش آنها در پیشبرد اهداف سازمانی.
سازمان آرایشی سیستماتیک از نیروی کار است که به منظور دستیابی به اهدافی خاص گرد هم آمدهاند. سه ویژگی مشترک همهی سازمانها هدفمند بودن، دارای ساختار بودن و دارای پرسنل (افراد) بودن است.افراد سازمانی به چهار سطح تقسیم می شوند. مدیران ارشد، مدیران میانی، مدیران عملیاتی و کارکنان عملیاتی.مدیران، افرادی هستند که منابع ورودی (پول، افراد و تجهیزات) را طی فرایندهایی به خروجی تبدیل کرده و در نتیجه به اهداف سازمانی نائل میآیند. بطور کلی مدیران ارشد مسئول روشن کردن و تبیین نمودن اهداف کلی سازمان و همچنین اخذ تصمیمات استراژیک میباشند. مدیران میانی موظف به کوچک سازی تصمیمات استراتژیک به تصمیمات تاکتیکی و انتقال آنها به مدیران عملیاتی هستند. مدیران عملیاتی (مدیران سطح اول) نیز مسئول انتقال جزء به جزء تصمیمات کوچک شده به کارکنان عملیاتی و همچنین هدایت فعالیت روزانه آنها می باشند. مدیران عملیاتی را سرپرست نیز گویند. گاهی هم به آنها coach یا مربی اطلاق می شود.
مدیران در هر رده سازمانی، چهار وظیفه مشترک هستند:
1) برنامه ریزی 2)سازماندهی 3) رهبری 4) کنترل
آنچه باعث تمایز مدیران در سه سطح مدیریتی میشود، میزان «درجه و تأکید» بر این چهار وظیفه میباشد. مدیران صرفنظر از اینکه سرپرست بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان با 11 نفر از متخصصان به عنوان کارکنان عملیاتی و یا مدیر شرکت هواپیماسازی بوئینگ با 115 هزار نفر کارمند در سیاتل، همگی بایستی به چهار وظیفه مذکور عمل کنند.
T.A.Mahoney ، T.H.Jerdee و S.J.Carroll از محققان در زمینه مدیریت، در کتابی تحت عنوان "The Job(s) of Management" توزیع سازمانی را بر حسب وظایف مدیریتی، اینگونه تقسیم میکنند:
مدیران ارشد: برنامه ریزی 28% سازماندهی 36% رهبری 22% کنترل 14%
مدیران میانی: برنامه ریزی 18% سازماندهی 33% رهبری 36% کنترل 13%
مدیران عملیاتی: برنامه ریزی 15% سازماندهی 24% رهبری 51% کنترل 10%
همانطور که مشاهده میشود شاخصهی مهم مدیران عملیاتی، فاکتور رهبری است. بنابراین برای رسیدن به نتیجهی مطلوب تر در این تحقیق، ذهن خود را معطوف به این وظیفه میکنیم.
ویژگیهایی که رهبران را از غیر رهبران متمایز میکند عبارتند از وجود انگیزه، علاقه به هبر بودن، امانت و درستی، اعتماد به نفس، هوش و داشتن دانش شغلی مربوطه. البته بر شمردن این ویژگیها برای شناخت رهبران، به تنهایی کافی نیست چراکه عوامل موقعیتی و اقتضایی را نادیده میگیرد. وجود این ویژگیها تنها میتواند این احتمال را تقویت کند که فرد رهبری کارامدی خواهد داشت.
مطالعات دانشگاه میشیگان در این زمینه آنها را به این نتیجه رسانده است که رهبران به دو نوع کارمندگرا و تولیدگرا تقسیم میشوند. رهبران کارمندگرا بر روابط میان فردی تأکید دارند و به نیازهای شخصی کارکنان توجه میکنند. در مقابل رهبران تولیدگرا تمایل به تأکید بر جنبههای فنی و تخصصی شغل و تمام توجهشان به کار گروه است و اعضا بعنوان ابزارهایی برای نیل به اهداف مینگرند.
مطالعات بسیاری بر روی موضوع رهبری و سرپرستی صورت گرفته است که ماحصل آن ارائهی چندین نظریه و تئوری است که نگاهی اجمالی بصورت تیتروار به آنها خواهیم داشت.
1)الگوی رهبری موقعیتی فیدلر 2)نظریهی مسیر هدف رابرت هاوس 3)الگوی رهبری مشارکتی 4)الگوی رهبری موقعیتی هرسی و بلانچارد
5)نظریه رهبری کاریزماتیک
در مسائل نوین رهبری آنچه که برای مدیران عملیاتی حائز اهمیت میباشد اینکه چگونه فرد میتواند با واگذاری اختیار هدایت شود؟ ذکر این نکته مهم است که کاربرد فزایندهی واگذاری اختیار ناشی از دو عامل است:
1) نیاز به اتخاذ تصمیمات سریع به وسیلهی افرادی که بیشترین آگاهی را نسبت به امور دارند. این امر نیازمند واگذاری تصمیمگیری به نیروهای سطح پایینتر است.اگر قرار است که سازمانها به گونهای موفقیت آمیز در دهکدهی پویای جهانی به رقابت بپردازند. آنها بایدقادر باشند که تصمیمات و تغییرات را سریعاً به اجرا بگذارند.
2) شروع کوچک سازی سازمان ها در اواسط 1990 برای بسیاری از مدیران، حوزهی کنترل دقیقتر و قابل توجهی نسبت به قبل فراهم آورده است.
البته طرفداران این شیوه بیشتر معتقد به رهبری غیر موقعیتی هستند. حقیقت این است که این شیوه در همه جا اثربخش عمل نکرده است. پس مدیران، باید بنا به شرایط حاکم و سنجش رابطهی زمان و نیل به اهداف، شیوهای از رهبری را اتخاذ کنند که با بیشترین کارایی و اثر بخشی همراه باشد.
حال یک سازمان کاملاً فرضی را در نظر بگیرید که در راستای تولید نرم افزارهای رایانه، فعالیت میکند و اتفاقاتی را که در آن رخ میدهد، مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهیم. البته تمرکز بیشتر را بر روی مدیران عملیاتی میگذاریم. فرض میکنیم مدیران عالی تصمیم بگیرند که یکی از اهداف استراتژیک سازمان، تولید نرم افزارهای به روز (Update) و منطبق بر نیازهای متقاضیان باشد. در این راستا آنها نیاز به چندین برنامه نویس و متخصص رایانه، اپراتورهای رایانه و کارکنانی در بخش توزیع، فروش و خدمات پس از فروش میباشد. آنها ساختار سازمان را مبتنی بر تولید در نظر میگیرند. از طرفی با یک شرکت تولید کنندهی سختافزار متناسب با برنامه های نوشته شده توسط برنامه نویسان، بعنوان پیمانکار، ارتباط ستادی خواهد داشت. مدیران ارشد با آنالیز بازار و مشتریان تصمیم میگیرند که سیستم عاملی تولید کنند که نسبت به همتاهای خودش از امنیت و سرعت بیشتری برخوردار باشد. این تصمیم به مدیران میانی انتقال داده میشود. مدیران میانی طراحی سیستم عامل را پروژهی آلفا، تولید سختافزار مورد نیاز را پروژهِ بتا، مرحلهی تست برنامه و سختافزار را پروژهی گاما و توزیع و فروش آن را در سراسر جهان پروژهی امگا مینامند. پروژهی آلفا را در نظر بگیرید. در این پروژه سه دپارتمان تولید نرمافزار وجود دارد که هر دپارتمان را یک مدیر عملیاتی نظارت میکند. که دارای هشت کارکن عملیاتی متخصص برنامه نویسی و سه اپراتور رایانه و دو نفر برای انجام خدمات نظافت و پذیرایی و ... . مدیر عملیاتی هر دپارتمان مسئول هماهنگ سازی و هدایت فعالیتهای کارکنان است. فرق او با سایر مدیران اینجا نمایان میشود که او علاوه بر مدیریت منابع انسانی باید به سرپرستی آنها نیز بپردازد. استیفن پی رابینز پنج ویژگی منحصر بفرد سرپرست و تمایز آن با مدیران را بر میشمرد که ذکر خواهم کرد.
1) اعتماد بسیار به کارشناس فنی: سرپرستان نیاز دارند کاری را که سرپرستی میکنند بشناسند. برخلاف دیگر مدیران که بشدت در راستای طرحریزی و کنترل کار هستند، سرپرستان بیشترین وقت خود را صرف راهنمایی و سرپرستی فعالیتهای کارکنان عملیاتی مینمایند.
2) ارتباط با مدیران و کارکنان عملیاتی: آنها میبایستی با مدیران بالاتر و کارکنان عملیاتی به تبادل نظر بپردازند. آنها باید توانایی ترکیب کردن تجربهها، انتظارات و نیازهای این گروههای متفاوت را داشته باشند.
3) فائق آمدن بر تعارض نقشها: سرپرستان نه ماهیاند نه مرغ ماهیخوار [ضرب المثل] آنها از کارکنان عملیاتی نیستند و در ردهی مدیران قرار میگیرند با این حال از سوی دیگر مدیران پذیرفته نمیشوند. به آنها ممکن است مثل هر مدیر دیگری نگریسته شود اما فعالیت، جایگاه و اهمیت او کاملاً متفاوت است.
4) فائق آمدن بر اقتدار تصنعی: شصت و اندی سال پیش سرپرستان اقتدار کامل داشتند. مثلاً در زمینهی تولید، معمولاً سرپرست بزرگترین، میانه رو ترین و خشن ترین فرد بود. حرف او حرف قانون بود و بی چون و چرا باید انجام میشد. به هر حال امروزه تصمیمات مربوط به نیروی کار متأثر از موافقت نامههای جمعی کار - مدیریت است که در بخش HRM تمرکز یافته است.
5) نماینده مدیریت: مسئلهی نهایی که منحصر به سرپرستان میباشد این است که از نظر کارکنان عملیاتی، آنها خود سازمان هستند. آئین نامهها، سیاستها و دستورالعمل ها و همه آن چیزی را که از بالا دیکته میشود در سطح سرپرستی به اجرا در میآید. پس کارکنان عملیاتی وقتی به مدیریت میاندیشند، نقطه عمدهی ارجاع آنها، سرپرستانشان هستند.
مدیران عملیاتی با در نظر گرفتن ویژگیهای سرپرستی، هرکدام از پروژههای آلفا، بتا، گاما و امگا را به پایان می رسانند و به مدیران ردهی بالاتر خود گزارش میدهند و در نتیجه مدیران ارشد به اهداف سازمانیشان میرسند.
این مدیران ممکن است در نحوهی انجام وظایف، متفاوت باشند مثلاً برخی تفویض اختیار و مشارکت در تصمیم گیری را ترجیح دهند و برخی دیگر رهبری مستبدانه و استفاده ابزاری از کارکنان.
به هر حال فقط در عمل مشخص میشود که کارایی و اثربخشی هرکدام از شیوه ها تا چه اندازه خواهد بود.
منابع
استیفن پی رابینز - Fundamental of management
دکتر علی رضائیان - مبانی مدیریت
دکتر علی رضائیان - مبانی رفتار سازمانی
www.mgtsolution.com
www.imi.ir